35- چيزي چه بود مرده به يك كنج نهاده سرش تا نبري نگويد خبر ؟ 36-چه چيز است ، مرغي است بي بال و پر صد پاره تنش بود ولي به يك پاي نگون 37- آن چيست كه روز مي نمايد شبگون همچون عاشق زچشم او ريزد خون؟ چون ناز كني تنش ز اندازه فزون به شباهت نظير يكدگر است 38- آن چه باشد كه زرد مثل زر است معدنش در ميان دشت و در است ؟ قيمت آن بسي گران نبود پاي او غرق در دل خاك است 39- آن چه باشد كه سر بر افلاك است گوشت شيرين و استخوان چاك است ؟ رنگ او سرخ و زرد و گاه سياه اندر صف مردان خدا جا دارد 40- آن چيست كه جا به كوه و صحرا دارد سيصد سر و ده شكم دو صد پا دارد از هيبت او جمله بلرزد عالم مشاطه زلف دلبران است 41- آن چيست كه پيك عاشقان است رقص چمن از نواي آن است ؟ خنديدن گل ز بوسه اوست روز و شب گردد و قدم نزند 42- چيست گردنده يي كه دم نزند برف بارد و ليك دم نزند ؟ نعره او به سان شير بود اهل حقه ، تمام سر بسته 43- حقه اي ديده ايم در بسته صاف و رنگين به يكديگر بسته! همه ياقوت رنگ و لعل صفت وز آتش سرخش تاج و افسر دارد 44- اين چيست كه تاج نقره بر سر دارد بر گردنش از هر طرفي زنجير است ؟ نا كرده گناه روي او چون قير است جفتند ولي زهم جدايند 45- يك جفت كبوترند ابلق از كالبدشان برون نيايند پرواز كنند گرد عالم برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است 46- اژدري ديدم كه او چارشاخ اندر سراست هر پسر را بيس و چار فرزند ديگر درخور است برسر هردختري بنشسته باشد سي پسر اندر كف مهوشان موزون گردد 47- آن چيست كز او حسن بت افزون گردد چون آب بدو رسد همه خون گردد سبز است تنش تا نرسد آب بدو كهربا پيكر و آدم دم و فولاد سر است؟ 48-آن چيست كه برسينه خصمش گذرست بار دوم كه زاد جان آورد! 49- بار اول كه زاد بي جان بود در يك گلاب پاش دو رنگ گلاب چيست ؟ 50- دارم سوال خواجه بفرما جواب چيست آتش بدو رسيدن و بستن ، جواب چيست؟ سرماي زمهرير كه يخ بست او نبست